زنگ اول ، زنگ عاشقی

یه عالمه ترانه،حرفهای بی بهانه!داستان وعـکس زیبا،شعرهای عاشقانه

می نویسم ســــکوت ، سکوتی به بلندی فریاد...

فریاد بی صدا...فریاد خفته در بغض و تنهایی....

سکوتی گل آلود زیر باران های نا امیدی....

در باران های سیل گونه ی زندگی ام بارها لبخند خدا را از انبوه ابرهای سیاه دیده ام و چون چتری برایم

دلگرمی و آرامش ارمغان آورد...

در سکوت های محزون بارها نوای ندای خداوند را شنیده ام وبرایم ترانه ای شد ژرف و دل نواز...

در خواب های عمیق غفلت دیده ام حضور نورانی و پر شکوه خداوند ، بیداری شیرینی برایم فراهم کرد...


 https://modiryat.com/

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1394برچسب:نیایش,توکل,دردودل,خداوند,قلم,دل,عاشق,نجوا,غفلت,تنهایی,سکوت,ساعت10:31توسط زنگ عاشقی | |

لیاقَتــــ مـــے خواهـَـــد واژِه مــا شُــدَن



لیاقَتــــ مـــے خواهَــــد شَریکــ شُــدَن



تـو خـوش باش بِ هَمین "بـا هَـم" بــودن هـاے امـروزتـــ



مَـن خوشَـم بِ خَــلوَت تــنـهایـــے ام



تـو بـخَنـد بِ امـروز



مَـن میـخَندَم بِ فَرداهـایَتـــ.

 

با تشکر از ...lovelorn

+نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:ما,امروز,فردا,خنده,عشق,شریک,تنهایی,لیاقت,lovelorn ,ساعت9:51توسط زنگ عاشقی | |

شب شد
به تو گفتم : هوس است،یک بار بس است
خندیدی و گفتی که :نه یک بار ، نه ده بار، نه صد بار بس است
یک بار تو بوییدی و بوسیدی و آغوش کشیدی تن پر وسوسه ام
صبح گفتی : هوس است ، یک بار بس است
گفتم که : نه یک بار ، نه ده بارو نه صد بار بس است
گفتی: تو که گفتی هوس است ، یک بار بس است
باریدم و گفتم که: من عاشق شده ام
شب شد ، من و یک بستر خالی ماندیم
ای وای هوس بود ...هوس‬.

+نوشته شده در دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:هوس,عاشق,یک بار,صد بار,خنده,بوسه,خنده,یک بار,ساعت8:48توسط زنگ عاشقی | |

از خدا خواستم تا دردهایم را التیام بخشد

 

خدا پاسخ گفت :

مخلوق من ! هر دردی را درمانی است و این تو هستی که باید درمان دردهایت را بجویی.

 


 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:درد,درمان,التیام,خدا,زندگی,شادی,غم,ساعت14:39توسط زنگ عاشقی | |

دل انگیز ترین جای دنیاست حریم بازوانت

  که امنیّت می بخشد

و نزدیک قلبت که عشق می ورزد

 

 

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:آغوش,دوستت دارم,ساعت12:13توسط زنگ عاشقی | |

در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم
تسلیم دوست داشتنهایم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم
تو در دلم جوانه زدی و زیستی اما به خواست من ,و حال من به این زیستن خاتمه میدهم
دل گمراهم بوی عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوی من آورد
فکر میکردم در پاییز هم می توان جوانه زد اما این بار ساقه های محبت در دل من خشک و سیاه شدند
قلب عاشقانه ام را چه بی رحمانه سوزاندی
لحظه های سبز و شیرین مرا چه ناعادلانه به سیاهی و تلخی کشاندی
همیشه بر آن بودم که از عشق زیبایم برای همگان بخونم
و فریاد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم
اما هرگز این خروش عشق را در دل من باور نداشتی
حالا دیگر شرمگین این دل خود شدم.... براستی چرا تورا ساختم ؟؟؟؟


چرا تورا ساختم ؟
چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟
حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند
وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم
وای بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ی تو کردم
چه ناگاه بانگ نفسهایت را برایم خاموش کردی
چه ناگاه شیشه ی دلم را با غرورت شکستی
و چه ناگاه مرا در آتش عشق بی فروغت سوزاندی
رهایت کردم,رهایت کردم که دیگر در قفس قلبم اسیرو درمانده نباشی
عشق تو را برای خود یک خاطره ی جاویدانه ثبت خواهم کرد
یقین داشته باش که دیگر سرزمین تشنه ی دلم را با وجود تو سیراب نخواهم کرد
و گلهای زیبای باغچه ی عشقم را دیگر با نگاه تو آبیاری نخواهم کرد
تقدیر را اینگونه برایم رقم زدی می توانست زیباتر از این باشد
غنچه ایی در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودی
دیگر نمی مانم,می روم ,میروم و آن کلبه عاشقی و آن غروب پاییزی را با تمام زیبائیهایش به تو می سپارم
پس رهایش نکن بگذار بپاس عشقی که به تو داشتم این خاطرات برای همیشه زنده بماند
هرگز شوق سفر را با من نداشتی ... و هرگز مرا همراهی نکردی
نمیدانم خانه عاشقی کجاست و به کدامین سو باید رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:خانه عاشقی,عشق,آغوش,قلب,پشیمان,عطر,ترانه,آتش,ساعت11:21توسط زنگ عاشقی | |

امشب باز هم مثل همیشه آسمون دلم بارونیه ولی این دفعه با بقیه دفعه ها فرق داره چون تو نیستی، نیستی که بهم آرامش بدی به حرفام گوش بدی


تو رفتی با یک جمله من ، رفتی ولی نمیدونستی با رفتنت به سرم چی میاری


بارها صدایم را به باد سپردم تا به تو بگوید که چقدر دوستت دارم ولی با سر باز زد به باران دادم تا با قطره هایش به تو بفهماند که دوستت دارم ولی این کار را نکرد دیگر خسته شدم به هر چه سپردم از این کار امتناع کرد


رفتنت خیلی ساده بود و ساده تر از اون آب شدن من بود قطره قطره وجودم میچکه و انتظار برگشتت رو می کشه ولی هر روز من بیشتر آب میشمو تو نمیایی


نیستی که ببینی چقدر شکست خورده ام چقدر از نبودنت رنج میکشم چه روزهایی رو سپری می کنم


نمیدونم این سختی برای منه یا تو هم زجر میکشی از خدا ی خوام که همه سختی هارو بده به من و تو سختی نکشی اینجوری میتونم دلمو خوش کنم به اینکه تو شادی


بهترین جمله ای که میتونم بگو و دوست دارم داد بزنم بهت بگم اینه من هنوزم عاشقتم و دوست دارم

من هنوزم به تو وابسته ام حتی نمیتونم فکر کنم که با دیگری دوست بشم


از باد می خواهم صدایم را به تو برساند


از آتش می خواهم که گرمای عشقم رو به تو نشان دهد که بدونی هنوزم عاشقتم


از آب می خواهم که به تو بفهماند از چشمانم رودی روان شده است


از خاک می خواهم تا به تو بفهماند که هنوز هم من خاکی هستم و روزی به خاک بر خواهم گشت امیدوارم تا قبل از آم تو پیشم باشی


از خدا می خواهم که مراقبت باشد و دوباره صدای عشقم را به تو برساند


صادقانه دوستت دارم عشقم

+نوشته شده در پنج شنبه 29 دی 1390برچسب:عشق,جدایی,مرگ,ازدست رفته,عاشق,ساعت10:59توسط زنگ عاشقی | |